آرمانآرمان، تا این لحظه: 17 سال و 26 روز سن داره

آرمان روان

روزشمار شروع مدرسه

سه شنبه 28/6/91 اولین روز پیش دبستانی آرمانه. من که خیلی استرس دارم. حتی از اون روزها که خودم میرفتم مدرسه بیشتر استرس دارم. امیدوارم خیلی زود بتونه با جو اونجا کنار بیاد و دوستهای جدید پیدا کنه. هرچند خودشم بی استرس نیست. چند روز پیش میگفت: مامانی خاله های مدرسه مهربونن؟ اگه چیزهایی که یاد میدن یاد نگیرم دعوام میکنن؟ امیدوارم گل پسرم بتونه اولین قدم زندگیشو محکم برداره. راستی روپوششم سبز خیلی خوشرنگه و خیلی هم بهش میاد. ایشاا.. عکسهاشو بزودی میذارم.  
26 شهريور 1391

پسر پرتوقع

چند روز پیش آرمان بجای مهدکودک رفته بود خونه مامان جون. ظهر که از سرکار برگشتم رفتم اونجا دنبالش. بعد از خوردن ناهار غرق صحبت در مورد یه موضوع مهم با باباجون و مامان جون شده بودم و متوجه نشدم که پسرکم چندبار صدام کرد تا چیزی بپرسه. بعد از چند دقیقه با حالت عصبانی گفت: بیا تو اتاق عموامیرحسین باهات کار دارم. وقتی رفتیم تو اتاق در رو محکم بست و دستی به کمر زد و گفت: تو با من چته مامانی، چرا جوابمو نمیدی؟ من پسرت نیستم؟ با من مشکلی داری؟ تو اون لحظه متوجه شدم که پسرم دیگه بزرگ شده و شخصیت خودشو داره. بعد از کلی قربون صدقه و ماچ ازش عذرخواهی کردم. ما همیشه توقع داریم بچه ها با اولین صدا جوابمونو بدن ولی گاهی اوقات خودمون اونا رو نمیبینیم. غافل ...
7 شهريور 1391
1